استراتژی صلح در نظر امام حسن علیه السلام
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26549
بازدید دیروز : 4473
بازدید هفته : 31731
بازدید ماه : 158435
بازدید کل : 11215286
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

عکس نوشته شهادت امام حسن مجتبی (ع)

استراتژی صلح در نظر امام حسن علیه السلام

 

شامگاه بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت،حضرت على عليه السّلام،شهيد شد.بامداد آنروز،مردم در مسجد جامع شهر،گرد آمدند،حضرت امام حسن علیه السلام كه در آنوقت 37 سال داشتند بر منبر فراز آمدند و فرمودند:ديشب،مرد يگانه‏اى از جهان رخت‏بست كه در ميان‏گذشتگان و هم در بين آيندگان،به دانش و كردار،يكتا بود.همراه پيامبر،جنگها كرد و در نگاهبانى اسلام و پيامبر،مجاهدانه كوشيد،و پيامبر در جنگها،او را به سپاهسالارى مى‏فرستاد و او هماره پيروز باز مى‏گشت...از زرد و سفيد-اشاره به زر و سيم-دنيا،بيش از 700 درهم نگذاشت،آنهم سهميه‏ى او و بر آن بود كه با آن خدمتگارى براى خانواده‏ى خود فراهم آورد.بدين هنگام،امام به سختى گريست و مردم نيز گريستند...

آنگاه بدانجهت كه امامت از مسير راستين خود،انحراف نيابد،جمله ‏يى چند،از خويش گفت:من پسر پيامبرم كه مژده آور و بيم رسان بود و مردم را به سوى خدا مى‏خواند.من شعله‏ يى از آن چراغ فروزان پيامبرى و از خاندانى هستم كه خداوند،پليدى و آلودگى را از آنان دور گردانيده است و هم از آنانم كه در قرآن مجيد،محبت ايشان به وجوب آمده است:

عکس نوشته شهادت امام حسن مجتبی (ع)

قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربى...1

«بگوى اى پيامبر،من از شمايان بر رسالتم،پاداشى،جز مهرورزى با خويشانم،نمى‏ خواهم...»

آنگاه،امام نشست و عبد الله بن عباس برخاست و گفت:مردم!،اين-اشاره به امام حسن علیه السلام -فرزند پيامبر شما و جانشين على علیه السلام و امام شماست،با او بيعت كنيد!مردم،گروها گروه،بدو روى آوردند و بيعت كردند2.چون معاويه،از آنچه گذشت آگاه شد،جاسوسانى به كوفه فرستاد و به بصره،تا هر چه مى ‏گذرد،گزارش دهند و در حكومت امام.از درون،دست‏به خرابكارى بزنند.امام،فرمان داد آنان را گرفتند و گشتند و نامه ‏يى نيز به معاويه فرستاد كه:جاسوس مى ‏فرستى؟ گويا جنگ را دوست مى‏دارى؟جنگ بسيار نزديك است،منتظر باش! انشاء الله .3

از نامه‏ هايى كه امام به معاويه نوشت و ابن ابى الحديد آنرا نقل مى‏ كند،اين است:

«...جاى شگفتى است كه قريش پس از مرگ پيامبر،در جانشينى او به ستيزه برخاستند و خود را بر ديگران از عرب،بدين سبب كه از قبيله‏ ى پيامبرند،برتر دانستند.عرب نيز تن در دادند،اما قريش خود در ميانه‏ى خويش،زير بار برترى ما نرفت ما را كه از آنان به پيامبر نزديكتر و خواستار حق خويش بوديم،كنار زدند و بر ما ستم كردند.ما از ستيزه كناره جستيم تا دشمنان و دورويان،از اين راه،به تخريب اسلام برنخيزند.امروز نيز از تو در شگفتيم كه داوطلب امرى هستى كه به هيچ رو،سزاوار آن نيستى،نه در دين برترى دارى و نه اثر خوبى از خويش باز گذارده‏اى،تو فرزند همان گروهى كه باپيامبر جنگيدند و هم فرزند دشمنترين مردم قريش نسبت‏به پيامبر و اما بدان كه پاداش كردارهاى تو با خداوند است و خواهى ديد كه سرانجام،پيروزى از آن چه كسى است.سوگند به خدا،چيزى نخواهد گذشت كه عمرت پايان مى ‏يابد و به ديدار خدا مى ‏شتابى و او تو را به كيفر كردارهايى كه از پيش فرستادى،مى ‏رساند و خدا به بندگانش ستم نمى‏كند،على علیه السلام رفت،مسلمانان با من بيعت كردند،از خدا خواستارم كه در دنيا چيزى مرا ندهد كه از آن كمبودى در امر دنياى ديگرم،به هم رسد :آنچه مرا بر آن داشت تا اين نامه را به تو،بنويسم،اين است كه بين خود و خداوند.عذرى داشته باشم،اگر تو نيز،چون ديگر مسلمانان،اين امر را بپذيرى به مصلحت اسلام است و تو خود نيز بهره‏ ى بيشتر خواهى داشت،باطل را دنبال مكن،تو نيز چون ديگران با من،بيعت كن!تو خود مى‏ دانى من سزاوارترم،از خدا بترس و ستمكار مباش و خون مسلمانان را محترم شمار و اگر حاضر نباشى،من همراه مسلمانان،به سوى تو خواهم شتافت و ترا به محاكمه خواهم كشانيد تا خداوند كه بهترين داورانست،بين ما حاكم گردد...»

معاويه در پاسخ نوشت:

«...حال من و تو،همانند حال پيشين شما خاندان با ابو بكر است،يعنى به همانگونه كه ابو بكر، به بهانه‏ ى تجربه‏ ى بيشتر،مقام خلافت را از على علیه السلام گرفت،من نيز، خود را از تو سزاوارتر مى‏ بينم،و اگر مى‏ دانستم كه تو بهتر از من به امور مردم مى ‏رسى و با دشمن رويارويى مى ‏كنى، بيعت مى‏كردم اما مى ‏دانى كه من از تو سابقه‏يى بيشتر دارم پس بهتر آنكه تو پيرو من باشى، من نيز قول مى‏ دهم كه خلافت مسلمانان پس از من با تو باشد و هم هر چه بيت المال عراق است از آن تو و نيز خراج و درآمد،هر ناحيه از عراق را كه بخواهى،در اختيار تو خواهم گذارد... و السلام‏».4

معاويه به همان بهانه‏ يى كه قريش به وسيله‏ ى آن از حضرت على علیه السلام رو گرداندند،از بيعت‏ با امام حسن علیه السّلام سر باز زد،او در دل مى‏ دانست كه امام از او سزاوارتر است اما رياست خواهى،او را از پيروى واقعيت‏ باز مى‏ داشت،چرا كه او مى ‏دانست كمى سن در پيامبرانى چون حضرت عيسى و يحيى،مانع پيامبرى نبوده است،در امام نيز كه جانشين پيامبر است،همين گونه است.معاويه،نه تنها از بيعت ‏سر باز زد،بلكه در صدد از ميان برداشتن امام بر آمد.برخى را به پنهانى فرمان داد تا آن گرامى را بكشند،از اين رو،امام،در زير پيراهن،زره مى‏ پوشيد و بى‏ زره به نماز نمى‏رفت،به همين جهت‏ يك روز كه يكى از اين ماموران مخفى معاويه،به سوى امام تير افكند،به آن گرامى صدمه ‏يى وارد نيامد.همين معاويه،كه كمى سن را در امام بهانه مى ‏آورد و ازبيعت ‏با او تن مى ‏زد،به هنگام ولايتعهدى يزيد،اين بهانه را فراموش و فرزند جوان خود را،جانشين خويش كرد و از مردم براى او بيعت گرفت.معاويه،به بهانه‏ ى ايجاد وحدت اسلامى و پيشگيرى از اختلاف و اغتشاش،به عمال خود نوشت كه:با لشگر به سوى من آييد و آنان همان كردند كه او گفت.معاويه آنان را بسيج كرد و به جنگ با امام به عراق فرستاد.امام نيز،به حجر بن عدى كندى،فرمان داد تا فرمانداران و هم مردم را براى جنگ آماده سازد.منادى به آيين آن زمان،در كوچه‏ هاى كوفه،فرياد«الصلاة‏»برداشت و مردم به مسجد ريختند.

 امام بر منبر فراز آمد و فرمود:معاويه به جنگ سوى شما آمده است،شما نيز به اردوگاه نخيله برويد...!همه،ساكت ماندند.عدى،فرزند حاتم طائى معروف،از جاى برخاست كه:من پسر حاتم هستم،سبحان الله،اين سكوت مرگبار چيست كه جانتان را فرا گرفته است؟چرا به امام و پسر پيامبرتان پاسخ نمى‏دهيد...از خشم خدا بيم كنيد،مگر شما از ننگ،باك نداريد...؟آنگاه،رو به امام كرد و گفت:گفتار شما را شنيديم و با جان و دل به فرمانيم،و افزود كه:من،هم اكنون به اردوگاه مى ‏روم،هر كه مايل است‏ به‏ من به پيوندد.

قيس بن سعد بن عباده و معقل بن قيس رياحى و زياد بن صعصعه‏ ى تيمى نيز با سخنرانيهاى شور انگيز،مردمان را به جنگ راغب ساختند و به تجهيز سپاه از مردم پرداختند و آنگاه همه به اردوگاه رفتند . 5 انبوه جمعيت در اردوگاه،به جز شيعيان،از اين چند دسته نيز فراهم آمده بود:

1.خوارج،كه تنها براى جنگ با معاويه آمده بودند نه به جانبدارى از امام.

2.آزمندانى كه دنبال غنائم جنگى بودند.

3.آنان كه به پيروى از روساى قبيله‏ ها،شركت كرده بودند و انگيزه‏ ى دينى نداشتند .6

امام حسن علیه السلام ،گروهى از اين سپاهيان را،به سپهسالارى حكم به شهرانبار فرستاد،اما حكم با معاويه ساخت،-همچنانكه سرپرست‏ بعدى-امام خود به ساباط مدائن رفت و از آنجا 12 هزار نفر را به عنوان پيشاهنگ جنگ به سالارى عبيد الله بن عباس،به رزم با معاويه گسيل داشت و قيس بن سعد بن عباده‏ ى انصارى را هم معاون كرد كه اگر عبيد الله از ميان رفت،او سپهسالار گردد.معاويه در صدد بر آمد كه قيس را بفريبد و يك ميليون درهم نزد قيس فرستاد تا با او همدست‏شود يا دست كم ازامام دست‏بردارد،قيس پاسخ داد كه:به نيرنگ،دين مرا نمى‏توانى از دستم بگيرى.7 برو اين دام بر مرغ دگر نه،كه عنقا را بلند است آشيانه.و اما سپهسالار اصلى لشكر،يعنى عبيد الله بن عباس،تنها به وعده‏ ى همان پول،فريفته شد و شبانه با گروهى از خاصان خويش،به سوى معاويه گريخت.بامداد آن روز،سپاه،بى سر پرست ماند،پس قيس با مردم نماز گزارد و سپهسالار شد و جريان را به امام گزارش داد . 8 قيس دليرانه مى‏جنگيد،معاويه چون راه فريب او را مسدود يافت جاسوسانى به ميان لشگر امام فرستاد كه به دروغ جريان صلح قيس با معاويه را بپراكنند و نيز گروه ديگرى را در ميان لشگر قيس كه بگويند:امام حسن با معاويه صلح كرده است .9بدين ترتيب،خوارج و آنانكه با صلح موافق نبودند،از اين خدعه،فريفته شدند و ناگهان به حالت عصيانى به خيمه‏ ى امام ريختند و به غارت پرداختند و حتى فرش زير پاى امام را ربودند و ضرب ه‏اى به ران آن حضرت وارد آوردند كه از خونريزى شديد،امام به حالت وخيمى در افتادند... 10

ياران امام،آن گرامى را به مدائن،به سراى سعد بن مسعودثقفى-فرماندار مدائن،كه از طرف حضرت منصوب شده بود-بردند.امام حسن علیه السلام مدتى در خانه‏ى ثقفى به معالجه پرداخت. در اين بين به او گفتند،برخى از روساى قبائل-كه انگيزه‏ى دينى نداشتند و يا با امام به دشمنكامى مى‏زيستند-به معاويه در پنهان نوشته‏اند كه:اگر به عراق آيى،پيمان مى ‏بنديم كه امام حسن علیه السّلام را به تو بسپاريم.معاويه،نامه ‏هاى اينان را،عيناًنزد امام فرستاد و تقاضاى صلح كرد با اين پيمان كه هر شرطى كه امام بفرمايد،پذيرا خواهد شد 11 امام،به شدت بيمار بود و هم،يارانش از هر سو پراكنده شده بودند و لشگريان و سربازان،از جهت ايده ‏ئولوژى و اهداف،يگانگى نداشتند و هر يك سازى جدا مى ‏نواختند و در راهى ديگر، مى‏ تاختند...و بارى،از هيچ سو و به هيچ رو،ادامه‏ ى جنگ به سود شيعيان و حتى اسلام نبود، چرا كه معاويه اگر به وسيله جنگ،رسماً پيروز مى‏ شد،اساس اسلام را از هم مى‏پاشيد،و هم دودمان همه‏ ى شيعيان-مسلمانان راستين-را از زمين بر مى‏ چيد.پس،ناگزير،امام با شرايطى بسيار و سخت،به صلح تن در داد.12

برخى از مفاد اين شرايط از اين قرار است:

1.خون شيعيان،محترم و محفوظ بماند و حقوقشان پايمال نگردد.

2.به امام على علیه السلام دشنام ندهند.13

3.معاويه،از در آمد-دارابگرد-يك ميليون درهم،بين يتيمان جنگ جمل و صفين،تقسيم كند.

4.امام علیه السلام ،معاويه را،«امير المؤمنين‏»نمى ‏خواند.14

5.معاويه بايد بر اساس كتاب خدا و سنت پيامبر صل الله علیه واله عمل كند.15

6.معاويه،پس از مرگ،خلافت را به ديگرى وانگذارد .16

معاويه،اين شرايط و شرايط ديگر را-كه همه براى حفظ اسلام،به ويژه شيعيان لازم بود-پذيرفت،و جنگ پايان يافت.


1.سوره‏ ى شورى آيه ‏ى 23

2.ارشاد مفيد ص 170-169 نهج البلاغه‏ى ابن ابى الحديد ج 16 ص 30.

3.ارشاد مفيد ص 170

4.ابن ابى الحديد ج 16 ص 35

5.بحار ج 44 ص 33

6.نهج البلاغه‏ى ابن ابى الحديد ج 16 ص 40-37

7.ارشاد مفيد،ص 171

8.تاريخ يعقوبى ج 2 ص 207-204

9.ارشاد مفيد ص 172

10.تاريخ يعقوبى ج 2 ص 207-204

11.تاريخ يعقوبى ج 2 ص 207-204-تاريخ طبرى،ج 7 ص 1

12.ارشاد مفيد ص 173-172

13.ارشاد مفيد ص 173-مقاتل الطالبيين ص 26

14.بحار ج 44 ص 3-2

15و 16.بحار ج 44 ص 65،در اين ماده از صلحنامه جمله‏ ى ديگرى هم نقل شده است‏ ولى چون به نظر ما صحيح نبود در اينجا نيامد.

 عنوان کتاب :پيشواى دوم حضرت امام حسن علیه السلام



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی